چشمهایت خیمه گاهم بود و نیست

 بازوانت تکیه گاهم بود و نیست

 دل به درگاه  تو روی آورده بود  عشق تو پشت و پناهم بود و نیست  

 خاک پایت سرمه ی چشمان من  چشم تو سوی نگاهم بود و نیست

    کوچه گرد شام غم بود این دلم  روی تو مهتابِ ماهم بود و نیست

    برق چشمانت شرر می زد به دل  شمع شب های سیاهم بود و نیست

    لا ابالی بودم و مسحور عشق  مستی ام تنها گناهم بود و نیست

    باز گرد ای ماه پنهان در خسوف  سایه ای دیده به راهم بود و نیست