من از جاده ها کوه ها وگلمات

من از جاده‌ها، کوه‌ها، کلمات 
از دریاها و دشنام‌های بسیاری گذشته‌ام
(می‌گویند وقتی مصیبتِ ماه 
از حَدِ تاریک‌ترین شبِ ناجور می‌گذرد، 
دیگر هیچ ستاره‌ای 
بر مزارِ مردگانِ ما گریه نخواهد کرد).
دروغ می‌گویند 
تا تو تمامِ سهمِ من از ثروتِ سپیده‌دَمی 
کوه و جاده و دریا چیست 
دریا و دشنام و کلمه کدام است 
من خودم این حروفِ مُرده را 
به مزامیرِ زندگی باز خواهم گرداند
من عطرِ آلوده به روز را می‌شناسم 
سرمنزلِ دورِ جاده‌های جهان را می‌شناسم 
سایه‌سارِ بلند کوه و 
تنفسِ کوتاهِ کلمات را می‌شناسم
نه دریا از دهانِ سگ و 
نه آدمی از دشنامِ آدمی، 
هرگز آلوده‌ی اندوه نمی‌شوند
حالا بگذار مصیبتِ ماه 
از حَدِ تاریک‌ترِ هرچه که دلش گرفت ...!

محبوب من

محبوب من !

در باغی گسترده است

پر از خیال های عاشقانه ای

که دست تو می کارد

و در نسیم چشمانت

رویا ها را گل می دهند

در من...

ازدحام گنجشک هائی ست

که شاخه های عطر تورا

از نفس های دلم می چیند

ودر مزارع دوردست خواب و بیداری

تو را آشیانه می کنند

ومن

از نجوای دستانت

عاشقانه می چینم!

وقتی که نیستی

وقتی که نیستی
حس می‌کنم که پنجره، دیوارِ دیگری است
حس می‌کنم که مزﮤ باران، عوض شده ست
.
سید علی_وقتی که نیستی

حس می کنم که پنجره دیوار دیگری است

حس می کنم مزه باران عوض شده است

سید علی میر افضلی

جای ماندن نیست دنیا

جای ماندن نیست،دنیا را رها کن پر بکش 
قهوه ات را مَرد ،امشب با کمی سم سر بکش

بی تفاوت رد شو از مجای ماندن نیست،دنیا را رها کن پر بکش 
قهوه ات را مَرد ،امشب با کمی سم سر بکش

بی تفاوت رد شو از مردم، میان دفترت
سنگ باش و گوش احساسات خود را کَر بکش

گوشه ای دور از هیاهوهای شهر لعنتی
پُک بزن سیگار خود را،زجر هم کمتر بکش!

عشق یعنی یک دروغ محض، نوعی درد سخت
دست از این کذب درد آور، از این باور بکش

دست از این زندگی، از این بلای سهم گین
از جنایت های این دنیای زجر آور بکش

نیست جای لحظه ای تردید،چشمت را ببند
قهوه ات را مَرد امشب با کمی سم سر بکش

فرزاد نظافتی