شاپرک

قاصدک! هان، چه خبر آوردي؟
از کجا، وز که خبر آوردي؟
خوش خبر باشي، امّا، امّا
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي.
انتظار خبري نيست مرا
نه زياري نه ز ديّاري ، باري،
برو آنجا که بود چشمي و گوشي با کس،
برو آنجا که ترا منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار از اين در وطن خويش غريب.
قاصدک تجربه هاي همه تلخ،
با دلم مي گويد
که دروغي تو، دروغ
که فريبي تو، فريب.
قاصدک! هان، ولي ...
راستي آيا رفتي با باد؟
با توام، آي کجا رفتي؟ آي...!
راستي آيا جايي خبري هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمي، جايي؟
در اجاقي- طمع شعله نمي بندم - اندک شرري هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند ...”


― مهدی اخوان ثالث

 

دختر شیخ

دختر ِ شیخ بهار آمده غم جایز نیست
به دو ابروی ِ کجت اینهمه خم جایز نیست
مهربان باش و در ِ خانه به رویم بگشا
میهمانت شده ام ظلم و ستم جایز نیست
بوسه می چسبد اگر قوری و منقل باشد
چون لب ِ قند تو بی چایی ِ دم جایز نیست
مادرت کاش نمی رفت زیارت، دم ِ عید
گریه و نوحه و رفتن به حرم جایز نیست
پس بزن ابر ِ سیاهی که حجابت شده است
بیشتر چهره برافروز که کم جایز نیست

 

شاپرک

گاهی شاپرکی را از تار عنکبوتی میگیری... خیلی آرام.. تا رهایش کنی اما... شاپرک میان دستانت له میشود! نیت تو کجا و سرنوشت کجا.........

وقتی تو رفته باشی

وقتی تو رفته باشٖی ، کامل نمی شود عشق

بعد از تو تا همیشه ، این قصّه ناتمام است

#حسین_منزوی

 

 

آینه

  • آیینه ها دچار فراموشی اند
    و نام تو
    ورد زبان کوچه خاموشی
    امشب
    تکلیف پنجره
    بی چشم های باز تو روشن نیست!

خسته هستم

  •  
  • خسته هستم لامروت ای نـــگاهت مستبـد


    من که دل دادم بگو دل را نمی بندی چرا

تو


  •  
  • مرا هزار امید است و هر هزار تویی
    شروع شادی و پایان انتظار تویی...


  • «سیمین بهبهانی»