می خواستم چشم های تورا ببوسم
 می خواستم چشم های تو را ببوسم
 
 
   
          
   
 
  تو نبودی، باران بود
رو به آسمان بلند پر گفت و گو گفتم: ـ تو ندیدیش...؟!
و چیزی، صدایی... صدایی شبیه صدای آدمی آمد
، گفت: نامش را بگو تا جست و جو کنیم!
نفهمیدم چه شد که باز یک هو و بی هوا،
هوای تو کردم، دیدم دارد ترانه ای به یادم می آید.
گفتم: شوخی کردم به خدا! می خواستم
صورتم از لمس لذیذ باران فقط خیس
گریه شود، ورنه کدام چشم کدام بوسه
کدام گفت و گو...؟! من هرگز هیچ میلی
به پنهان کردن کلمات بی رویا نداشته ام!
#سید علی صالحی
       + نوشته شده در دوشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۷ ساعت 11:43 توسط dev
        |