در جوانی هر چه نالیدم کسی یادم نکرد

در قفس مردم ولی صیاد آزادم نکرد

دوستی با هر کس کردم حضم مادرزاد شد

آشیان هر جا نهادم طعمه ی صیاد شد

آن رفیقی  را که با خون و دل پرودمش

عاقبت خنجر کشید و بر سرم جلاد شد