حالم خوب است...

حالم خوب است،
هنوز خواب می بینم ابری می آید
و مرا تا سر آغاز روییدن بدرقه می کند
تابستان که بیاید نمی دانم چند ساله می شوم
اما صدای غریبی مرتب می خوانَدم :
تو کی خواهی مرد!؟
به کوری چشم کلاغ؛ عقابها هرگز نمی میرند .
مهم نیست !
تو که آن بید لب حوض را به خاطر داری !
همین امروز غروب
برایش دو شعر از نیما خواندم
او هم خم شد بر آب و گفت :
گیسوانم را مثل «ری را» بباف.
از: سید علی صالحی
--------------------------------------------
دفتر عشق:
مــثل سه طره ی
بافه ی یک گیسو
بــه هَم تنیده شدیـم
من، تو و رویاهامان . . . /
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۶ ساعت 11:13 توسط dev
|