مائده های زمینی 3

 

گهگاه به جست و جوی پاره ای از یادبودهای گذشته بر می خیزم تا شاید سرانجام سرگذشتی برای خویش بپردازم، اما خود را در آن میان بازنمی‌شناسم و زندگی ام از چهارچوب آن فراتر می رود. آنگاه چنین می پندارم که در لحظه ای هماره نوپا زندگی می کنم.  آنچه "در خود فرو رفتن" نام دارد، برای من اجباری تحمل ناپذیراست؛ دیگر مفهوم واژه ی تنهایی را در نمی یابم. با خویشتن خویش تنها بودن، یعنی دیگر کسی نبودن؛ و من پر از دیگرانم...

 

زیباترین خاطرات به چشمم جز خرده ریزی به جا مانده از خوشبختی نیست. کوچکترین قطره آب، حتی اگر دانه اشکی باشد، همین که دستم را تر کند، در نظرم به واقعیتی گرانبها بدل می گردد...

آه ناتانائیل! شادی ِ خود را آنگاه که جانت به رویش لبخند می زند، سیراب گردان و هوس عاشقانه ات را آنگاه که لبانت هنوز برای بوسیدن زیباست، و فشار آغوش شادمانه ات.

...

"آندره ژید"

 

برگرفته از کتاب: مائده های زمینی

 

آندره ژید عاشقانه

دلبستگی نه ناتانائیل، عشق.

باید دست به عمل زد. بی داوری درباره خوب و بد آن. باید دوست داشت و از خیر و شر آن دغدغه ای به خود راه نداد. ناتانائیل ... من به تو شور و شوق خواهم آموخت.

 ناتانائیل، دوست دارم به تو مسرتی ببخشم که تاکنون کسی دیگر به تو نبخشیده باشد. در حالی که خود مالک این مسرتم، نمی دانم آن را چگونه به تو بدهم.

دلم می خواهد با صمیمیتی خطابت کنم که تاکنون کس دیگری نکرده باشد. دلم می خواهد شب هنگام، آن زمان که کتابهای بسیاری را پیاپی باز می کنی و می بندی و در هر یک از آنها چیزی بیش از آنچه تاکنون بر تو آشکار کرده است می جویی، در لحظه ای از راه برسم که هنوز در انتظاری.

در لحظه ای که شور و شوقت اندک اندک از اینکه تکیه گاهی ندارد به اندوه تبدیل می شود.  من تنها برای تو می نویسم... تنها به خاطر این لحظه هاست که برایت می نویسم و زندگی ما در برابرمان، همچون جامی پر از آب سرد و گواراست.

جامی مرطوب که بیماری تبدار آن را به دست می گیرد.

    "آندره ژید"

 برگرفته از کتاب: مائده های زمینی  --------------------------------------------------------------

مائده های زمینی

گهگاه به جست و جوی پاره ای از یادبودهای گذشته بر می خیزم تا شاید سرانجام سرگذشتی برای خویش بپردازم، اما خود را در آن میان بازنمی‌شناسم و زندگی ام از چهارچوب آن فراتر می رود. آنگاه چنین می پندارم که در لحظه ای هماره نوپا زندگی می کنم.  آنچه "در خود فرو رفتن" نام دارد، برای من اجباری تحمل ناپذیراست؛ دیگر مفهوم واژه ی تنهایی را در نمی یابم. با خویشتن خویش تنها بودن، یعنی دیگر کسی نبودن؛ و من پر از دیگرانم...

 

زیباترین خاطرات به چشمم جز خرده ریزی به جا مانده از خوشبختی نیست. کوچکترین قطره آب، حتی اگر دانه اشکی باشد، همین که دستم را تر کند، در نظرم به واقعیتی گرانبها بدل می گردد...

آه ناتانائیل! شادی ِ خود را آنگاه که جانت به رویش لبخند می زند، سیراب گردان و هوس عاشقانه ات را آنگاه که لبانت هنوز برای بوسیدن زیباست، و فشار آغوش شادمانه ات.

...

"آندره ژید"

 

برگرفته از کتاب: مائده های زمینی