صبح

صبح
دگر صبح است و پایان شب تار است
دگر صبح است و بیداری سزاوار است
دگر خورشید از پشت بلندی ها نمودار است
دگر صبح است
دگر از سوز و سرمای شب تاریک ، تن هامان نمی لرزد
دگر افسرده طفل پابرهنه ، از زبان ما در شب ها نمی ترسد
دگر شمع امید ما چو خورشیدی نمایان است
دگر صبح است
کنون شب زنده داران صبح گردیده
نخوابید ، جنگ در پیش است
کنون ای رهروان حق ، شب تاریک معدوم است
سفیدی حکم و در دادگاهش هر سیاهی خرد و محکوم است
کنون باید که برخیزیم و خون دشمنان تا پای جان ریزیم
دگر وقت قیام است و قیامی بر علیه دشمنان است
سزای حق کشان در چوبه ی دار است
و ما باید که برخیزیم
دگر صبح است
چنان کاوه درفش کاویانی را به روی دوش اندازیم
جهان ظلم را از ریشه سوزانده ، جهان دیگری سازیم
دگر صبح است
دگر صبح است و مردم را کنون برخاستن شاید
نهال دشمنان را تیغ ها باید
که از بن بشکند ، نابودشان سازد
اگر گرگی نظر دارد که میشی را بیازارد
قوی چوپان بباید نیش او ببندد
اگر غفلت کند او خود گنه کار است
دگر صبح است
دگر هر شخص بیکاری در این دنیای ما خوار است
و این افسردگی ، ناراحتی ، عار است
دگر صبح است و ما باید برافروزیم آتش را
بسوزانیم دشمن را
که شاید همره دودش رود بر آسمان شیطان
و یا همراه بادی او شود دور از زمین ها
دگر صح است
دگر روز تبه کاران به مثل نیمه شب تار است

تا آفتابی دیگر

رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهمداد
سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم کرد
خوابها را در حقیقت روح خواهم داد
دیده ها را از پس ظلمت به سوی ماه خواهم خواند
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت
گوش ها را باز خواهم کرد
آفتابدیگری در آسمان لحظه خواهم کاشت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سویخورشیدی دگر پرواز خواهم کرد

خسرو گلسرخی

ویرانگری اساس نبرد است

ویرانگری، اساس نبرد است
ویرانگری
نویدآبادی
هر آنچه ساختند
از خشت خشت
ویران باد
ای لاله های میهن من
گلگونه‌های فسرده
گو بی شما
تاریخ را هر آنچه بسازند
ویران باد
آبادی ضحاك ویرانباد!


خسروگلسرخی

معرفی خسرو گلسرخی

خسرو گلسرخی
خسرو گلسرخیشاعر، مترجم و نویسنده‌ی روزنامه كیهان و از شاعران چپ ایران است كه اشعار او بیان‌گر اوضاع زمانه و دردهای اجتماعی روزگار خود است. مجموعه شعرهای «ای سرزمین من» و «پرنده خیس» بیانگر شور انقلابی خسرو گلسرخی و دیدگاه‌های ماركسیستی او است.با دستگیری او و كرامت‌الله دانشیان به اتهام توطئه در طرح گروگان‌گیری شاه (در حالی كه آن موقع در زندان بود)، یك دادگاه نظامی علیه او بر پا شد. سخنرانی پرشور و معروف او در دادگاه عملی جسورانه بود كه تا آن موقع كمتر كسی به این تندی علیه حكومت شاه صحبت كرده بود. وی در بخشی از دفاعیه‌ی جامعه‌شناسانه‌ی خود در دادگاه می‌گوید:اتهام سیاسی در ایران نیازمند اسناد و مدارك نیست. خودِ من نمونه صادق این گونه متهم سیاسی هستم. در فروردین ماه، چنانچه در كیفرخواست آمده، به اتهام تشكیل یك گروه كمونیستی كه حتی یك كتاب هم نخوانده است دستگیر می‌شوم، تحت شكنجه قرار میگیرم و خون ادرار میكنم. بعد مرا به زندان دیگری منتقل می‌كنند. آنگاه بعد از هفت ماه، در پاییز همان سال دوباره تحت بازجویی قرار میگیرم كه توطئه كرده‌ام. دو سال پیش حرف زده‌ام، و اینك به عنوان توطئه‌گر در این دادگاه محاكمه می‌شوم.اتهام سیاسی در ایران، این است. زندان‌های ایران پر است از جوانان و نوجوان‌هایی كه به اتهام اندیشیدن و فكر كردن و كتاب خواندن، توقیف و شكنجه و زندانی می‌شوند. آقای رئیس دادگاه! همین دادگاه‌های شما آنها را محكوم به زندان می‌كند. آنان وقتی كه به زندان می‌روند و برمی‌گردند دیگر كتاب را كنار می‌گذارند و مسلسل به دست می‌گیرند. باید به دنبال علل اساسی گشت. معلول‌ها ما را فقط وادار به گلایه می‌كنند. چنین است كه آنچه ما در اطراف خود می‌بینیم فقط گلایه است.در ایران انسان را به خاطر داشتن فكر و اندیشیدن محاكمه می‌كنند. چنانكه گفتم من از خلقم جدا نیستم، ولی نمونه صادق آن هستم. این نوع برخورد با یك جوان، كسی كه اندیشه می‌كند، یادآور انكیزیسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است.یك سازمان عریض و طویل تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد كه تنها یك بخش آن فعال است، و آن بخش سانسور است كه به نام اداره نگارش خوانده میشود. هر كتابی قبل از انتشار به سانسور سپرده می‌شود. در حالی كه در هیچ كجای دنیا چنین رسمی نیست، و بدین گونه است كه فرهنگ مومیایی شده كه برخاسته از روابط تولیدی بورژوا كمپرادور در ایران است، در جامعه مستقر گردیده است و كتاب و اندیشه مترقی و پویا را با سانسور شدید خود خفه می‌كند.ولی آیا با تمام این اعمالی كه صورت می‌گیرد، با تمام خفقان، می‌توان جلوی اندیشه را گرفت؟.سرانجام خسرو گلسرخی در 29 بهمن 1352 توسط دادگاه به اعدام محكوم و در میدان چیت‌گر او را تیرباران نمودند .

سفر

تو سفر خواهی کرد

با دو چشم مطمئن تر از نور

با دو دست راستگو تر از همه ی اینه ها

خواب دریای خزر را

به شب چشمانت می بخشم

موج ها زیر پایت همه قایق هستند

ماسه ها در قدمت می رقصند

من ترا در همه ی اینه ها می بینم

روبرو، در خورشید

پشت سر، شب در ماه

من تو را تا جایی خواهم برد

که صدایی از جنگ

و خبرهایی کذایی از ماه

لحظه هامان را زایل نکند

من ترا از همه آفاق جهان خواهم برد

پس همسفر با منی

تو سفر می کنی اما تنها

صبح صادق

و همه همهمه ی دستان

ره توشه ی تو.

ادامه نوشته